Tuesday, November 13, 2012

جمهوری اسلامی وادار به اعتراف شد و این قدم مثبتی است اگرچه به قیمتی بسیار گزاف

 
سردار رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران، از قتل ستار حسینی "متاسف" است.
 عباس جعفری دولت آبادی، به اصطلاح دادستان تهران، هم می گوید: "سیاست قوه قضاییه رسیدگی بدون اغماض به این پرونده است و این روزها اگر ما مطلبی نمی‌گفتیم، به معنای عدم موضع‌گیری نبود بلکه به معنای این بود که ممکن بود بیانات ما باعث شود تحقیقات سوخت شود و سکوت ما از سر این بود که تحقیقات از بین نرود."
محمد دهقان، عضو هیئت رئیسه مجلس ایران، هم می گوید که: "اگر با ماموران و قضات متخلف در ماجرای کهریزک در سال ۸۸ برخورد می شد، امروز شاهد این اتفاق تلخ نبودیم."
سید حسین نقوی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ایران، هم معتقد است که: "اگر با ماموران و قضات متخلف در ماجرای کهریزک در سال ۸۸ برخورد می شد، امروز شاهد این اتفاق تلخ نبودیم."
و بالاخره غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه به اصطلاح قضائیه جمهوری اسلامی، اعتراف می کند که: "۵ نقطه از جسد ستار بهشتی، از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و یکی از ران های او دارای علامت کبودی بوده است." البته این را نمی گوید که بر روی سر این جوان مظلوم، گودی عمیقی وجود داشته که با گچ پر کرده بوده اند و باز هم خون ریزی آن مشهود بوده است. قضاوت با خوانندگان که چه بلایی برسرش آورده اند!
پیغامی که این واکنشها به ما میدهد؛ اگرچه دیر، پیغام مثبتی است. تاخیر هم قابل درک است. دلیل آن، اما بسیار مهمتر است. مردم ما سکوت خود را شکستند. مردم ما متوجه شدند که دفاع از جان از دست رفته ستار؛ دفاع از جان خود آنهاست. چرا که فردا ستار دیگری، در دخمه و یا سیاهچال دیگری زیر شکنجه کشته میشد و آب هم از آب تکان نمی خورد. حال اما قضیه کاملا تفاوت دارد. عوامل دست چندوم بازجو و یا مامور جنایت پیشه ای که قبلا با فراغت بال و با مصونیت کامل دست به هر جنایتی میزد؛ بار دیگر که بخواهد دستش را بروی فرزندان مردم بلند کند؛ دوبار به سرنوشتی که در انتظارش خواهد بود فکر می کند.

از آن مهمتر؛ سران سیاسی؛ نظامی؛ پلیسی و یا لباس شخصی آنان پیغام مهمی را دریافت کرده اند. مسئول اتفاقاتی که در زیر مجموعه قدرت آنان می افتد، هستند. ای کاش ما، مردم زودتر از این سکوت خود را در برابر ظلم و جنایت می شکستیم. ستار زنده بود، امروز. 

نوبت تک تک زندانیان سیاسی ایران است. مردم ما باید شروع به صحبت و نوشتن درباره آنان، خانواده شان و وضعیت زندان آنان کنند. باید خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی باشند. امروز، روز دیگریست.  


Saturday, November 10, 2012

قتل وبلاگ نویس ایرانی در زیر شکنجه


ستار بهشتی، وبلاگ نویس ایرانی، یک هفته بعد از بازداشت؛ زیر شکنجه در زندان اوین کشته شد. چه راهت از مرگ در زیر شکنجه حرف می زنیم. از کتک خوردن شدید یک انسان تنها با دستان بسته و از سقف آویزان شده. مچهای دستانش به شدت کبود شده بوده اند. هم بندیهایی که چند ساعت او را دیده بوده اند، گفته اند. 
 
جرمش؟  در فیس بوک و بلاگ شخصی نوشتن از وضعیت ناگوار مردم و اعتراض کردن به شرایط؛ که خودش یکی از آن مردم بود. بخاطر بیان نظر و عقیده خود تا سر حد مرگ، کتکش زدند و شکنجه اش کردند. بدون محاکمه؛ بدون محکومیت، بدون حکم، چرا که نمی توانستند فردی را به جرم نوشتن اعدام کنند. چه خبر است در این کشور؟ هرج و مرج است؟ جنگل است؟ کشور بی صاحب است؟ اما نیست، ستار، پدر و مادر داغ دیده و خانواده بیچاره اش صاحبان این کشور هستند. اینان چه کسانی هستند که بخود اجازه می دهند با مردم و جگر گوشه های آنان چنین کنند؟ چه کسی به اینان چنین اجازه و قدرتی داده است؟ که فرزند 35 ساله مردم را که پدر و مادری با خون جگر بزرگ می کند و بعد ظرف چند روز بهشان تلفن میزنند که برای فرزندتان "قبر بخرید".

مقصر کیست؟ این آدمکشان؟ یا خود مردم؟ شاید پدر و مادران مقصر باشند. چرا که سکوت می کنند. شاید تمامی پدران و مادران قبلی هم مقصر بودند که کار به اینجا کشیده شده است. شاید زمانی که اولین فرزند مردم را زندانی و شکنجه کردند و پدر مادرش از ترس ساکت شدند؛ باعث مرگ ستار شدند. شاید من و شما مقصریم که ایستادیم و تماشا کردیم در جلوی چشمانمان فرزندان مردم را بزنند، با چاقو؛ با قمه؛ در دانشگاه؛ در خیابان؛ در کهریزک...! شاید اگر بی تفاوت از کنار تضیع حق شهروندی هموطنانمان در کوچه و خیابان رد نمی شدیم؛ امروز ستار و ستارها زنده بودند.

همین است. این مردم هستند که به جنایتکاران اجازه جنایت می دهند؛ با ترس و وحشت خود. اما اگر یکبار شیون کردند و مردند؛ همه چیز درست خواهد شد.  

Wednesday, October 31, 2012

باور نکردنی اما حقیقت

چندی پیش دوستی در سیدنی تلفن زد، میدونه که من وکیل مهاجرتی هستم، و گفت که شماره من رو به یکی از بستگانش در ایران داده است و قرار است که با من تماس بگیرد. گفت که مشکل مهاجرتی دارد. چند روز بعد از این اتفاق، آقایی از ایران زنگ زد و گفت که شماره من را از دوست ما در سیدنی گرفته است و مشکلی دارد. مشکلش اما، مشکل  تنها او نبود. گفت که آنان 50-100 نفر هستند که 3 سال پیش هر کدام بین 10 تا 20 میلیون تومان به  فردی  در ایران پرداخته اند که برای آنان ویزای استرالیا بگیرد.
 
گفت که این آقایی را که بنام گرفتن ویزای استرالیا از آنان مبلغی بالای یک میلیارد تومان دریافت کرده است را بجرم کلاهبرداری دستگیر کرده اند و در زندان اوین است. بعد از آن هم ای میلی از فردی در استرالیا برای من فروارد کرد. فرد مذکور در جواب ای میل این آقای مال باخته که در مورد آقای کلاهبردار پرسیده بوده است گفته بود که: "من نه لیگال پرکتیشنرم(وکیل حقوقی) و نه ایجنت مهاجرتی، فقط مسئول پست کردن و دریافت محموله های پستی بوده ام و آقای کلاهبردار هم از من خواسته بود که اکیدا با هیچ کدام از این افراد مال باخته تماسی نداشته باشم." این ترجمه ای میل انگلیسی این فرد در استرالیا بود.

ظاهرا شرایط سخت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور ما، و آمار بالای متقاضیان مهاجرت، زمینه مساعدی را برای فعالیت کلاهبرداران فراهم کرده است. خود من بارها وب سایتها و تبلیغات روزنامه هایی را مشاهده کرده ام که در آن، افرادی ادعای گرفتن ویزای استرالیا را مطرح کرده اند که با یک سرچ ساده نام آنان در سایت مارا، به قلابی بودن ادعای آنها پی برده ام.

لازم است که هموطنان عزیز ایرانی داخل و خارج از کشور بسیار مراقب باشند که در دام چنین کلاهبردارانی نیفتند.    
   

Friday, October 12, 2012

زمان ماهیگیری ایرانیان

چند روز پیش ترکیه یک هواپیمای سوریایی که از روسیه به مقصد دمشق در پرواز بود را به زور وادار به فرود در ترکیه کرد. دلیل این اقدام را هم بازرسی برای تسلیحات نظامی ارسالی برای دولت اسد اعلام کرد. بعد از بازرسی هم مشخص شد که هواپیما، ایر باس 320 با ظرفیت حدود 200 نفر مسافر که تنها 30 نفر مسافر داشته است !، حامل سلاح بوده است. اینها چیزهایی بود که در اخبار آمده بود. اما این اتفاق در زمانی می افتد که چندی پیش آمریکا تمامی هواپیماهای ایرانی به مقصد سوریه را تحریم کرد. بدان معنا که آمریکا خواهان بازرسی تمام هواپیماهای ایرانی به مقصد سوریه شده است. و این اقدام شامل تمام کشورهایی که حریم هوایی آنان توسط آن هواپیماها استفاده می شوند، خواهد شد.
این دو اتفاق پیغام مهمتری می تواند داشته باشد. پیغامی نه در مورد درگیری بشر السد و مخالفین او در سوریه؛ بلکه در مورد درگیری بزرگتر غرب و شرق-البته اگر فرض را بر این بگذاریم که شرق(اینجا روسیه) بتواند و حاضر باشد که تا آخر راه را ببیند و برود!
غرب نخواهد توانست که اجازه دهد منافع و امنیت دراز مدت آن در منطقه و در مقیاس بزرگتر، در سراسر جهان، بواسطه بازی مسکو-تهران-پکن به خطر بیفتد. برای غرب، و برای مسکو و تهران هم، درگیری در سوریه نقطه عطف تاریخی بحساب خواهد آمد. با این فرق که موقعیت مسکو در مقابل آمریکا تفاوت بسیار دارد.

متحدین مسکو در این بازی منطقه ای ایران و سوریه، که البته میتوان حزب الله لبنان را هم بواسطه ایران در کنار آنان قرار داد. عراق را بر خلاف انتظارات، و حتی با وجود متحدین نسبتا پر قدرت شیعه جمهوری اسلامی، میتوان از این بازی بیرون گذاشت. چرا که سیاستمداران شیعه عراقی دیوانه نیستند و جبهه قدرتمند را میشناسند. حرکت و جایگاه شیعه عراق به رهبری آیت الله سیستانی از زمان سقوط صدام تا به امروز گواه این ادعا خواهد بود. و اما چین. جمهوری اسلامی تلاش بسیار می کند که پای چین را هم به این میدان بکشد؛ و درگیری احتمالی با خود را جنگ جهانی عنوان کند، من اما چین را بازیگر فعال این میدان نمی بینم. چین باهوش تر از این است که بر روی اسب مرده شرط بندی های کلان کند. البته بازی می کند؛ اما گره زدن منافع ملی کشور و مردمش به اسب مرده؟ من نمی بینم.

آمریکا در مقابل، متحدین پر و پا قرص تاریخی اتحادیه اروپا و ناتو را در کنار خود دارد. علاوه بر آن، آمریکا تمامی کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر کشورهای خاورمیانه را هم همراه خود دارد. برای آمریکا و متحدین غربی آن، اجازه راه اندازی بلوک شرق دیگری توسط روسیه، پوتین و دوستانش؛ اینبار با وجود خطر جدی و پتانسیل بلوک مذهبی شیعه به سرکردگی جمهوری اسلامی؛ کابوسی غیر قابل تصور است. تصور روبرو شدن با مذهبیون افراطی؛ دوست تروریستها؛ با بمب اتمی در دست؛ فاجعه ای خواهد بود که هیچ انسان عاقلی، حتی با ضریب هوشی پایین، اجازه آن را نخواهد داد. آمریکا و غرب که جای خود را دارند!

این را فکر می کنم جمهوری اسلامی و سران نظامی...
 


 
بعنوان یک ایرانی خواهان آزادی بشری و دمکراتیک برای مردم کشورم، فکر می کنم که باید با قلاب منتظر باشیم.


Sunday, October 7, 2012

آقای رفسنجانی باید که بسیار فکر کند

هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای در تهران، از آمادگی خود برای نجات جمهوری اسلامی از مخمصه ای که در آن گرفتار آمده است گفته. او می گوید که اگر رهبر بخواهد، او حاضر است که کمک کند و اوضاع را به مسیر سابق برگرداند. سوال اینجاست که ایشان از کدام اوضاع و مسیر صحبت می کنند؟
اوضاع سیاسی سابق؟ اوضاع اقتصادی سابق؟ کدام سابق؟ 32 سال گذشته؟ و یا جمهوری اسلامی قبل از کودتای پاسداران و ریاست جمهوری احمدی نژاد؟ آقای رفسنجانی باید به روشنی پاسخ این سوالات را بدهند تا بتوان با او در مورد توانایهایش صحبت کرد. اما اگر ایشان به کلی گویی، و بخصوص با تاکید بر اجازه دادن و یا ندادن فردی همطراز با مثلا حسنی مبارک، قذافی، بن علی، علی عبدالله صالح و یا بشر السد سوریایی، اکتفا کنند، باید گفت که وقتشان را تلف می کنند.  
آقای رفسنجانی باید بداند که اوضاع اقتصادی، در حال فرو پاشی در زیر فشار تحریم، و سیاسی کشور ایران، بله کشور ایران و نه جمهوری اسلامی، چیزی جدای از هم نیستند که ایشان بتوانند مثلا براحتی یکی را به نفع یا ضرر آن یکی بهبود بخشند؛ و یا بقول ایشان به مسیر قبلی برگردانند. ایشان باید بدانند که بدون داشتن حکومتی دمکراتیک مبتنی بر رای مردم و تامین حقوق بشری مردم ایران؛ هرگز نخواهند توانست که اوضاع اقتصادی ایران را؛ حتی با تسلیم بلاشرط در مقابل خواسته های هسته ای غرب، بهبود بخشند. به یک دلیل ساده، حکومت دمکراتیک نشات گرفته از رضایت مردم، که فراهم کننده فضای سالم سیاسی،  لازمه ثبات، سرمایه و سرمایه گذاری است. در حال حاضر؛ مردم ایران مشروعیت سیاسی این نظام را از آن گرفته اند، و غرب این را دیده است. این مشکل جمهوری اسلامی است. آقای رفسنجانی و یا هیچ فرد دیگری در این نظام قادر نخواهد بود این مشکل را حل کند؛ مگر اینکه در مقابل مردم ایران و خواسته های بحق آنان تمکین کنند. این خواسته غرب است.
حال سوال از آقای رفسنجانی این است که، چطور می خواهید این خواسته را تامین کنید؟ با بستن سایتهای غنی سازی اورانیوم؟ با ایجاد رابطه مستقیم با آمریکا؟ با به رسمیت شناختن اسرائیل و یا با دست برداشتن از حمایت مالی از گروههای تروریستی امثال حزب الله لبنان و حماس؟ تک تک این موارد شاید که در کوتاه مدت، اقدامی مثبت خوانده شود و لبخندی از آقای اوباما و یا خانم کلینتون نصیبتان کند؛ اما در میان، و قطعا در دراز مدت کمک زیادی به شما نخواهد کرد. بنابراین من بسیار مایلم بدانم که آقای رفسنجانی از کدام مسیر سابق صحبت می کنند و چطور می خواهند آن را عملی کنند؟  


Saturday, October 6, 2012

بازی احمدی نژاد و دوستانش با رقبای سیاسی و یا همه آنها با ما و غرب؟

 
هفته گذشته در ظرف چند روز، ریال ایران 30 درصد ارزش خود را در مقابل دلار از دست داد. دو سه روز بعد هم، احمدی نژاد آمد و در مصاحبه تلویزیونی، بحران براه افتاده را به گردن تحریمهای غرب انداخت. احمدی نژاد برای مصاحبه تلویزیونی خود؛ به اتفاق اول نیاز داشت.

البته چند روز قبل از این اتفاقات، احمدی نژاد در آمریکا، گفته بود که ایران آماده مذاکره با آمریکاست و حتی حاضر است غنی سازی اورانیوم 20% را کنار بگذارد.

در زمانی که تاثیرات تحریمهای غرب بر اقتصاد ایران، آرام و خزنده برنامه ریزی شده اند؛ چنین بحران بزرگی در ظرف چند روز کمی شک برانگیز بنظر می رسد، که از زوایای مختلف میتوان بدان نگاه کرد.  

احمدی نژاد در آمریکا اعلام می کند که ایران حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا در کل، و نگاه مثبت به عدم غنی سازی اورانیوم 20% است. این پیشنهاد واکنشهای زیادی در تهران، و بخصوص از جانب هواداران علی خامنه ای که تصمیم گیری در مورد این دو موضوع-مذاکره و رابطه با آمریکا و غنی سازی اورانیوم-را در حیطه اختیارات رهبر می دانند، به دنبال داشت. این امر در ظاهر، یک زاویه نگاه، اعلام نظر احمدی نژاد را ابتکار او و چرخه اطرافش جلوه می دهد. یعنی که او بدون اجازه و مشورت با رهبر، و سر از خود، بعنوان رئیس دولت در تهران، رهبر و محافظه کاران حامی او را دور زده و در مقابل عمل انجام شده قرار داده است.

برای جلب حمایت عمومی در داخل از موضع اعلام شده در آمریکا، احمدی نژاد و دوستانش نیاز به زمینه سازی داخلی داشتند. عدم تلاش برای کنترل بازار ارز، و یا عدم ارائه ارز کافی، کافی بود که ظرف چند روز اتفاقی بیفتد که همه شاهد بودیم. با آمدن احمدی نژاد به تلویزیون و انداختن تقصیر گرانی ارز به گردن تحریمها، او بنوعی از اعلام موضع مذاکره و سازش با آمریکا دفاع کرد. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، هم بلافاصله اعلام کرد که در صورت همکاری جدی ایران؛ تحریمها سریعا تعدیل خواهند شد.  

 اگر این نگاه درستی باشد، میتوان نتیجه گرفت که احمدی نژاد و دوستانش تلاش می کنند که قبل از پایان دوران ریاست جمهوریش، مدال افتخار شکستن طلسم قطع روابط 32 ساله با آمریکا را برگردن بیندازند. و با این کار از تمامی رقبای سیاسی، محافظه کار یا اصلاح طلب، سبقت گرفته، زمینه را برای حضور پررنگتر، قطعا با شانس بیشتر و نظر مساعدتر رای دهندگان جوان و عموما حامی اصلاح طلبان در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری، فراهم کنند.

زاویه دیگر نگاه اما، میتواند این باشد که ماشین سیاسی جمهوری اسلامی هماهنگ عمل می کند. بدان معنی که اعلام موضع احمدی نژاد در آمریکا، با هماهنگی کامل با رهبر و چرخه محافظه کاران اطراف او انجام شده است. آنها بخوبی از تنگنایی که جمهوری اسلامی در آن گرفتار است، آگاهند و با مشورت و صلاحدید هم تصمیم به اعلام موضع توسط احمدی نژاد گرفته شده است. موضعگیرهای هواداران و مشاوران رهبر منجمله علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه اسبق، در مقابل احمدی نژاد هم، چیزی بیش از ظاهر سازی و دعوای به اصطلاح زرگری بین دوستان نیست.  

در هر حالت، واقعیت امر این است که جمهوری اسلامی در تنگنا قرار دارد؛ راه و انتخاب زیادی ندارد. با نزدیک تر شدن به تعیین تکلیف رژیم اسد در سوریه؛ انتخابات ریاست جمهوری آینده در ایران میتواند که زمینه ساز تحولات بزرگ و سرنوشت سازی برای کشور ایران و در کل آینده سیاسی آن باشد. جمهوری اسلامی باید بین تسلیم شدن، جنگ و درگیری مصادف با سرنگونی؛ یکی را انتخاب کند. البته تسلیم شدن هم تنها در مواضع هسته ای نخواهد بود. آن خیلی خوب میداند که با تسلیم هسته ای؛ تسلیم در مقابل خواست مردم ایران خواهد آمد.
 

Saturday, September 29, 2012

التماس جمهوری اسلامی بدرگاه امریکا


 دلار بالای 2700 تومان، تحریم های شدیدتر در راه و ناوهای جنگی در اطراف مرزهای ایران؛ همه و همه باعث شده است که احمدی نژاد، جمهوری اسلامی، در هر فرصتی که در امریکا بدست آورد؛ پیغام تسلیم و التماس به امریکا را فریاد زد
احمدی نژاد گفت که جمهوری اسلامی آماده مذاکره با امریکا است. گفت که "اگر اورانیوم 20% به ما بفروشند دیگر غنی سازی نمی کنیم." می دانیم که تصمیمات در مورد این دو موضوع بزرگ، برقراری رابطه و مذاکره مستقیم با امریکا و غنی سازی اورانیوم، در ظاهر در حیطه اختیارات رهبر جمهوری اسلامی هستند. بنابراین پیغامهای احمدی نژاد 2 تعبیر بیشتر نمی تواند داشته باشد، یک، این صحبت ها با هماهنگی و چراغ سبز خامنه ای و حلقه محافظه کاران اطراف او انجام شده است. و یا اینکه احمدی نژاد به ابتکار خود و مشاورانش این حرفها را زده باشد. 

با اینکه تفاوت این دو حالت، شاید گویای پیغام بزرگتر و مهم تری در رابطه با آینده سیاسی ایران باشد که مطلبی دیگر می طلبد؛ در کوتاه مدت اما، فرستادن اینگونه پیغامها به امریکا برای هر دو طرف، احمدی نژاد و خامنه ای و در  صورتی که دعوای این دو را جدی بپذیریم، و کشتی بنام جمهوری اسلامی حیاتی بنظر می رسد. چون بر خلاف نظر برخی تحلیلگران مسائل ایران، و البته حامیان جمهوری اسلامی، که معتقدند جمهوری اسلامی خواهان درگیری و تنش است، من فکر می کنم که جمهوری اسلامی شدیدا نگران است.  تحریمها باعث گرانی و نارضایتی  روزافزون  قشر فقیر و کم در آمد جامعه شده است. مشکل گرانی و کمبود مرغ که چندی پیش باعث حضور مردم در خیابانها و دستپاچگی  مسئولان شد، تنها یک مورد کوچک و تقریبا پیش پا افتاده بود.  تصور کنید که مردم نتوانند نان تهیه کنند؛ برای فرزندان و خانواده خود! ایجاد نارضایتی عمومی، یکی از شاخص ترین اهداف تحریمهاست. چندان سخت نخواهد بود، برای حاکمان مذهبی-سیاسی-نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی؛ دیدن تصویر وحشتناک حضور مردم گرسنه در کنار میلیونها نفری که 3 سال پیش در خیابانهای شهرهای ایران بدنبال رای خود می گشتند.

جمهوری اسلامی اما، همزمان با التماس؛ بسیار مایل است که درگیری با خود را؛ فاجعه ای برای غرب توصیف کند. تا جایی پیش می رود که علاوه بر تهدید به بکار گیری گروههای تروریستی امثال حزب الله لبنان و حماس در فلسطین، از جیب روسیه و چین هم خرج می کند؛ و جنگ جهانی راه می اندازد!  در صورتی که خیلی خوب می داند، جرقه درگیری برابر است با غرق کشتی جمهوری اسلامی در زمانی نه چندان طولانی. التماس های احمدی نژاد در نیویورک؛ کاملا قابل درک است.       

Monday, September 24, 2012

سرداری که آمد راه رفتن سیاسی-اقتصادی یاد بگیرد؛ تفنگ پاک کردن هم یادش رفت

سردار جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، چند روز پیش در یک کنفرانس خبری از لازمه آمادگی برای جنگ صحبت کرده است.
قبل از این، اتفاقاتی افتاده است که شاید با صحبتهای سردار ربط داشته باشند.
 اول، امریکا و 30 کشور دیگر در خلیج فارس مانور نظامی انجام دادند. تقریبا همزمان با آغاز مانور، سعید جلیلی، ریاست شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی، به ناگاه و غیر رسمی خانم کترین اشتون را به کنسولگری تهران در استانبول دعوت می کند و صحبتهایی رد و بدل می شود، که خانم اشتون؛ آنان را "سازنده و مثبت" می خواند.
اتفاق بعدی این بود که امریکا تمامی هواپیماهای ایرانی متعلق به ایران ایر، ماهان ایر و یاس ایر را به اتهام حمل سلاح و پاسدار به سوریه، تحریم کرد. یعنی اینکه اگر هواپیماها از حریم هوایی کشورهای همسایه ایران استفاده کنند؛ و مشخص شود که سلاح و یا نیروی نظامی حمل کرده اند؛ کشور مربوطه تحریمهای امریکا را نقض کرده است و مجازات نقض شامل حالش خواهد شد. این البته کار ساده ای نیست، اما امریکا می تواند که از کشورهای همسایه منجمله عراق و ترکیه، که هواپیماهای ایرانی به مقصد سوریه قصد عبور از حریم هوایی آنان را داشته باشد، بخواهد که تمامی هواپیماهای ایرانی را بازرسی کنند.
اتفاق بعد از آن، که شاید مهمترین هم باشد این بود که، مجلس سنای امریکا با اکثریت قاطع به دولت امریکا اختیار داد که برای توقف جمهوری اسلامی در مسیر دستیابی به بمب هسته ای؛ از تمام ابزارهای لازم استفاده کند. نیروی نظامی و جنگ هم یکی از این ابزارهاست.
خارج کردن سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی، توسط امریکا، هم اتفاق دیگری بود که پیغام خاص خود را برای آقای سردار دارد.
واقعیت مقابل آقای سردار این است که کشور ایران در منطقه ای فوق استراتژیک در جهان قرار دارد. این واقعیت چیز جدیدی نیست و حتی آقای سردار هم می دانند. اما چیزی که آقای سردار نمی دانند، آنهم بدلیل اینکه در حین تفنگ پاک کردن بسرشان زد که آن را زمین بگذارند و بپرند مقابل دوربین و خبرنگاران و ادای سیاستمداران را در بیاورند؛ این است که در زمان و مکان اشتباهی این کار را کردند. چون نه امروز؛ روز این کارهاست؛ و نه ایران جای آن. آقای سردار 40-50 سالی دیر سردار شدند. نه اینکه فکر کنید حواسم نیست، که ایشان و دوستانشان 3 سال پیش کودتای سرد موفقی کردند و امروز هم؛ حداقل الان که این مطلب را می نویسم؛ هنوز سردارند و مقابل دوربین، حواسم هست. فقط چون مطمئن نیستم که فردا هم باشند؛ می نویسم!

آقای سردار و دوستانشان اگر موفق بودند و قرار است که باشند؛ باید جواب بدهند که چرا امروز باید آماده جنگ شوند؟ 1. 2. اگر که قرار است وارد جنگ شوند، با کی باید بجنگند؟ اسرائیل؟ امریکا؟ غرب و بازوی نظامیش ناتو؟ اگر کودتای 3 سال پیش با نگاه و تحلیل سیاسی درست از شرایط ایران، منطقه و جهان انجام شد؛ آقای سردار می دانست که کارش به اینجا میرسد؛ که امروز است؟ چون 3 سال پیش که صحبت از جنگ و درگیری نبود. آمریکا و غرب دستش را برای دست دادن با ایران؛ اینجا تاکید بر ایران است  و نه یک شخص و گروه شامل سردار و دوستانش؛ دراز کرده بود. پس میتوان نتیجه گرفت که سردار و دوستانش برای ایران، مردمش و منافع ملی شان ارزشی قائل نیستند؛ و تنها بدنبال دست دادن خودشان بودند؛ و آنهم فقط برای پول و قدرت. این، غیر ممکن بود و است.
 ایران را، مردمش نمایندگی می کنند و تاکید آقای اوباما و غرب هم، دست دادن با این مردم بود و نه یک شخص یا گروه. البته شخص و گروهی که مردم را نمایندگی کند؛ آمریکا و غرب با او دست می داد و خواهد داد. 3 سال پیش این عملی نشد؛ پس اول باید این مهم تحقق یابد و بعد راجع به دست دادن صحبت کرد.

اینجاست که، آقای سردار؛ شاید امروز درک کنید که ماجراجویی 3 سال پیش که به ناگاه در حین تفنگ پاک کردن به پشت میز کنفرانس خبری، آنهم از نوع سیاسی؛ پریدن و ادای سیاسی در آوردن؛ نوک کج می طلبد! چون، آقای سردار، جهان دو قطبی و دعوای ابر قدرتهای زمان جنگ سرد 20 سال پیش تمام شده است. در 10 سال گذشته هم، بواسطه زور آزمایی موقت آقای پوتین، فرصتی دست داد که شما و دوستانتان به اشتباه بیفتید و تصور کنید ایران، مردمش و منافع ملی شان، منطقه خاور میانه و جهان، اسباب بازیهایی هستند که شما و چند نفر از دوستانتان می توانید با آنها بازی کنید. اتفاقات پشت سر هم بالا و اعتراف شخص خودتان به شانس بالای جنگ و درگیری احتمالی ثابت خواهد کرد که گول خوردید! البته عرض کردم؛ بخاطر کج نبودن نوکتان بوده است.  

تنها راه اجتناب، شاید بازگشت به سرعت به شغل اصلی تفنگ پاک کردن شما و دوستانتان؛ آزادی تمامی زندانیان سیاسی؛ و برگرداندن کشور ایران و ثروتهای آن به مالکان اصلی؛ مردم باشد. فرصت اما، زیاد نیست. 


Saturday, September 1, 2012

زمان حساس تصمیم گیری برای امریکا و غرب

چند هفته پیش آمریکا یک ناو هواپیما-بر دیگر به خلیج فارس اعزام کرد. دلیل اینکار رو هم وضعیت حساس سوریه و تهدیدهای جمهوری اسلامی اعلام کرد. چند روز بعد از اعلام این خبر، ترکیه هم از قصد خود برای طرح ایجاد یک منطقه امن حفاظت شده در خاک سوریه در شورای امنیت خبر داد. وقتی که ترکیه را یکی از اعضای استراتژیک و کلیدی ناتو می شناسیم، و طرح منطقه امن بدون حمایت ناتو را هم بی معنا بدانیم، حضور ناو هواپیما-بر امریکایی همزمان با طرح ترکیه، بیشتر معنا پیدا خواهد کرد.  
در عین حال وضعیت بحرانی سوریه؛ حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه و اعلام حمایت بلاشرط تهران از اسد؛ ادعای ابر قدرتی اسلام شیعه به سرگردگی بچه های تهران و به کمک مسکو؛ کشمکش ادامه دار مسکو-واشنگتن که حتی بعد از سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی تا به امروز ادامه دارد... همه و همه آمریکا و متحدین غربی آن را به سوی نقطه تصمیم گیری بزرگی سوق داده اند.
همین سناریو برای روسیه هم، بله روسیه به تنهایی، چرا که بر خلاف آمریکا که دارای متحدین آماده به جنگ در کنار آمریکا هستند؛ روسیه متحدی آماده به جنگ به آن معنا ندارد، متصور است. چین، کشورهای امریکای لاتین و یا جمهوری اسلامی کوچک؛ کمک چندانی نمی توانند که به روسیه ارائه دهند.
در عوض آمریکا و متحدانش در سالهای نود میلادی بخوبی نشان دادند که خط قرمزشان کجاست و به هیچ قیمتی نخواهند توانست؛ و نه میگذارند؛ اجازه دهند که این خط قرمز خدشه دار شود. خط قرمز؛ به شکل از سرگیری سناریویی جدید در قالب جنگ سرد دیگری در قلب اروپا. در آن سالها و بعد از سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی بود که اسلوبدان میلوسوویچ، رئیس جمهور سابق یوگوسلاوی، تلاش کرد که خود را به سنبل مقاومت شرق در قلب اروپا تبدیل کند. چنین چیزی برای آمریکا و غرب؛ غیر قابل تحمل بود. نتیجه را همه میدانیم و غیر از آن هم متصور نبود.
امروز تلاش روسیه، چین و جمهوری اسلامی در سوریه؛ آمریکا و متحدینش را در شرایط مشابه و حتی خطرناکتری قرار داده است؛ برای آنان نقطه انتخاب است. انتخاب بین دنیایی متمدن و آزاد با گردش آزاد سرمایه، حقوق بشر و دمکراتیک مردم در سراسر جهان؛ و یا بازگشت به عقب و دوران تاریک و سیاه سرکوب؛ کشتار و حاکمیت اقلییتی بر اکثریت به زور سرنیزه و اسلحه؛ قانون جنگل در یک کلام. چه کسانی این دوران را می پسندند و ترجیح می دهند؟ نگاهی به مسکو و پوتین؛ تهران و ملایان؛ دمشق و اسد؛ جواب شما را خواهد داد.
حدس من این است که آمریکا و متحدینش مصمم هستند؛ که اجازه عقب گرد را ندهند. مردم سوریه و ایران آنان را حمایت خواهند کرد.      


Sunday, August 19, 2012

خبر خوش برای پناهنده ایرانی؛ و بد برای قاچاقچیان انسان

خبر خوش. دختر خانم جوان 32 ساله ایرانی را بعد از 8 ماه، هفته پیش از کمپ پناهندگی خارج کردیم. بیشتر از همه مادر و پدرش باید خوشحال باشند.
ماه گذشته در مرحله تجدید نظر در مقابل تریبیونال پناهندگی، ویزای ایشون رو گرفته بودیم. منتها بدلیل اینکه ایشون چندین سال در دو کشور دیگر غیر از ایران زندگی کرده بوده است، استعلام از پلیس آن دو کشور لازم بود.
این دختر خانم با هواپیما وارد استرالیا شده بود، و چون از طریق هوایی وارد شده بود، حق تجدید نظر خواهی در تریبیونال پناهندگی را داشت. تا قبل از 24 مارس امسال، آنانی که از طریق قاچاق و با قایق وارد استرالیا میشدند، از این حق برخوردار نبودند. که بعد از 24 مارس، این حق شامل آنان هم شد.
اما با تصویب اصلاحات جدید در قانون مهاجرت استرالیا، که هفته پیش از هر دو مجلس نمایندگان و سنای استرالیا رای گرفت؛ از این پس پناهندگانی را که با قایق از طریق دریا وارد استرالیا شوند، به منظور بررسی تقاضای پناهندگیشان به خارج از استرالیا منتقل خواهند شد. دو جزیره ناروو و منس در گینه نو را بدین منظور اختصاص داده اند. هر دو این جزایر در زمان دولت قبلی استرالیا و نخست وزیری جان هوارد، به منظور مشابه مورد استفاده قرار گرفته بودند.   
ناروو جزیره کوچکی با 21 کیلومتر مربع مساحت و جمعیت 9275 نفریست که 90% ساکنان آن بیکار هستند! در آمد سرانه بسیار پایین و اتکای دولت 5-6 نفری و مجلس 18 نفری آن به کمکهای مستقیم و سالانه استرالیا، این جزیره را عملا تحت امر دولت استرالیا در آورده است. جان هوارد، نخست وزیر سابق استرالیا، با فرستادن پناهندگان به این جزیره، سالها از این جزیره برای مبارزه با قاچاقچیان انسان استفاده کرد.
جزیره منس هم یک جزیره کوچک در گینه نو است. با توافق با دولت گینه نو، استرالیا تعدادی از پناهندگانی که با قایق خود را به استرالیا میرساند را به این جزیره خواهد فرستاد.
باید توجه داشت که استرالیا کشوری است که با امضای قرارداد بین المللی، به کنوانسیون پناهندگی سازمان ملل متعهد است. از این روی باید که، برای ادای تعهدات بین المللی خود، به تقاضای پناهندگانی که وارد قلمرو دریایی و یا زمینی آن میشوند، رسیدگی و در مورد آنان تصمیم گیری کند. این رسیدگی و تصمیم گیری هم باید بر اساس قوانین بین المللی و داخلی استرالیا انجام شود.
استرالیا برای بر هم زدن کار و کسب قاچاقچیان انسان، و نجات جان انسانهایی که جانشان را در دریا از دست میدهند؛ این تدابیر را اتخاذ کرده است. بزودی دولت خانم گیلارد، نخست وزیر فعلی استرالیا، هم همانند دولت قبلی، تازه واردان از راه دریا را به این جزایر انتقال خواهد داد. 

Saturday, August 4, 2012

ایرانیان باهوش

بعضی از ما ایرانیها، یا بهتر بگیم بیشتر ما، فکر می کنیم که آدمهای بسیار زرنگ و باهوشی هستیم که در مواردی اطلاعاتی رو که لازم داریم، مجانی بدست میاریم. فرقی هم نمیکنه که سواد خوندن و نوشتن نداشته باشیم، و یا به اصطلاح تحصیل کرده باشیم، دکتر باشیم و یا ... . حتی حاضر نیستیم کوچکترین شانسی رو به طرف مقابلمون بدیم که شاید اون، آگاهانه و به دلیل یا منظور خاصی که خودش میدونسته با ما صحبت کرده و اون اطلاعات رو در اختیار ما قرار داده؛ نه اینکه ما گولش زدیم!

این مقدمه بهانه ای بود برای عنوان 3 موردی که اخیرا برای خود من پیش آمده. مورد اول، یک پناهنده ایرانی بود که در ظاهر قصد آوردن همسر و بچه های خود به استرالیا را داشت. قبلا در کمپ ملاقاتش کرده بودم و، بدلیل اینکه من صرفا کیس هایی رو می پذیرم که سابستنسی در اونها باشه؛ وکالتش رو رد کرده بودم. اینبار اما، ویزای پناهندگی خود را گرفته بود و دلیل دیدن من، ویزای خانواده بود. با شروع صحبت، در این مورد هم متوجه تناقض گویی او شدم. نمیتوانستم وکالتش را بر عهده بگیرم، اما اطلاعات کلی در مورد ویزای خانوادگی را با توجه به وضعیتش، در اختیارش گذاشتم. با قول اینکه هفته آینده برخواهد گشت، رفت. من خیلی خوب میدانستم که این فرد برنخواهد گشت، و برگردد هم من هرگز وکالت چنین فردی را بر عهده نخواهم گرفت. چیزی که او نمیدانست این بود، که من میدانستم.

مورد دوم، آقایی بود که در این کشور دکترا، در یک رشته غیر از پزشکی، گرفته است. او قصد دارد که تقاضای ویزای دائم کند. با توجه به تحصیل کرده بودن ایشان و توانایی خواندن و دنبال کردن اطلاعات عمومی که وزارت مهاجرت بر روی سایت خود منتشر می کند، ایشان اطلاعات عمومی و جامعی در مورد افراد در شرایط مشابه خود داشت. چیزی را که نمی دانست و اطمینان نداشت، وضعیت امتیاز بندی و امتیاز دادن به مدارک تحصیلی و سابقه کاری ایشان بود. یکی دو جلسه به دفتر ما آمدند و در این موارد صحبت کردیم. ایشان هم مانند مورد اول، تصور کردند که خیلی باهوشند و ما را فریب دادند! 

مورد سوم اما، از جانب دوستی به ما معرفی شدند که فرزند خودشان در این حوزه فعالیت دارند! به گفته ایشان؛ "فرزندشان برای ایرانیان کار نمی کنند". کاملا می فهمم. من اما به دلایلی که خود می دانم با این فرد سوم هم، صحبت کردم. ایشان هم یک خانم مسن ایرانی بودند که سوالاتی را در خصوص شانس دریافت ویزای استرالیا برای فرزندشان، مطرح کردند. ایشان هم مانند دو مورد اول قول بازگشت دادند!

مقایسه اینگونه موارد با تلفنهایی که گاه بی گاه از ایران داریم، که از پرداخت مبالغ قابل توجه ای پول که تنها بر اساس حرفهای پوچ و بی اساس یک عده کلاهبردار پرداخت کرده اند، به ما می گوید که بعضی از ما ایرانیان چندان هم که فکر می کنیم؛ باهوش نیستیم.     


Saturday, July 28, 2012

جمهوری اسلامی، بازگشت اصلاح طلب و یا جراحی؟

یک برنامه در بی بی فارسی هست بنام، نوبت شما. توی این برنامه هر روز به واسطه موضوعات داغ روز اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به مدت 50 دقیقه این امکان را برای مخاطبین فراهم می کنند که نظراتشان رو با دیگر مخاطبین بی بی سی در میان بگذارند. من بارها در این برنامه شرکت کرده و نظراتم را در مواردی که احساس میکردم حرفی برای گفتن هست، بیان کرده ام.

آخرین بار در 2 هفته گذشته در مورد بازگشت، به اصطلاح، اصلاح طلبان به قدرت و حمایت جمهوری اسلامی از دولت اسد در سوریه بود. تهیه کننده و نتیجتا مجری، سوالاتی را در مورد الگوی موفق جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفان و در مقابل عدم موفقیت اسد در سرکوب بدلیل اجرا نکردن تمام عیار الگوی متحد و حامی خود در تهران، مطرح کرد.

در مقابل این ایده، این سوال را در مقابل مجری قرار دادم که؛ اول باید موفقیت جمهوری اسلامی در سرکوب را معنی کنیم. و اگر قلع و قمع کردن دانشجویان در دانشگاه، مردم در کوچه و خیابان، تجاوز و شکنجه و قتل در زندانها و نهایتا با حملات و تجاوزات سازماندهی شده گروهی به نوامیس مردم؛ برای ایجاد ترس و وحشت در جامعه؛ را الگوی موفق بنامیم؛ جمهوری اسلامی و سناریو نویسانش باید به یک سوال ساده پاسخ دهند. امروز کجا ایستاده اند؟

بر سر نقطه شروع 3 سال پیش؛ و بسیار خطرناکتر. امروز جمهوری اسلامی، بعد از سرنگونی دیکتاتورهای مصر و لیبی و یمن، تمامی نگاه ها را به سمت دیکتاتور خود می بیند. به همین دلیل خود را متعهد به دفاع با چنگ و دندان از رژیم سوریه، و به قیمت شراکت در جنایاتش، می بیند. چرا که دیکتاتور خود را؛ در صف؛ و نوبت بعد می بیند. این تازه، بدون صحبت کردن از تحریمهای اقتصادی-نفتی-بانکی کمر شکن، و نیروها و ادوات نظامی گوناگون و جدیدی است که روز به روز در اطرافشان مستقر میشوند. در یک کلام؛ یک نفر در حال سفت کردن حلقه طناب دور گردن است! از مجری پرسیدم؛ این یعنی موفقیت الگوی سرکوب؟! ابدا؛ من این را عدم دید و تحلیل درست شرایط کشور، منطقه و جهان می نامم. چون شاهدیم که اگر تا دیروز، پولش، یک شبه نیمی از ارزشش را از دست می داد، جمهوری اسلامی، امروز قادر نیست که قیمت مرغش را ثابت نگاه دارد. این زمزمه های حضور دوباره اصلاح طلبان، دیگر خدمه کشتی جمهوری اسلامی، هم کمکی نخواهد کرد. حال اگر 3 سال پیش موفق بود؛ امروز باید راه گریزی برای فرار از وضعیت کنونی خود بیابد. راه گریز نه بدان معنا که بعد از 1 سال سکون، به میز مذاکرات هسته ای برمیگردد و انتظار دارد که با یکی دو نشست هسته ای با رقبای غربی، وقتی بخرد و فشاری را کم کند. هیچ اتفاقی که نیفتاد هیچ؛ تحریم نفت و گاز و بانک مرکزی هم اضافه شد. این بدان دلیل است که چند نفر در تهران واقعا رقیب را دست کم گرفته اند. شاید هم با ساده لوحی تمام تصور کرده اند که این؛ آنانند که هدایت تحولات خاور میانه و افریقا را در دست دارند و نه؛ رقیب!

 خیر؛ تنها کاری که ماشین نظامی جمهوری اسلامی، 3 سال پیش، با کودتای سرد انجام داد؛ این بود که، بیماری با امراض بسیار خطرناک را از نیمه راه اتاق عمل برگرداند. این بیمار، امروز در شرف مرگ است و باید در اسرع وقت به اتاق عمل منتقل؛ و جراحی بر روی آن آغاز!.

Friday, July 27, 2012

پناهندگی



مدتی از آخرین پستی که اینجا گذاشتم، میگذره. دلیلش هم این بوده که کلی گرفتار درس و کار در رابطه با تعدادی از متقاضیان پناهندگی ایرانی تبار در استرالیا هستم. درسها که پیش میره و به احتمال زیاد تا پایان امسال تمام خواهد شد. در مورد پناهندگان اما، بیشتر این پناهندگان هم در مراحل تجدید نظر دادگاه هستند. یعنی که تقاضاهای پناهندگی اینگونه افراد در مراحل اولیه، مراحل مختلفی وجود دارد، رد شده است و به مرحله تجدید نظر در دادگاه رسیده اند.برای 2 نفر منتظر تصمیم دادگاه هستیم، و 3 نفر دیگر هم در مرحله تقاضای تجدید نظر.

دادگاه یکی از آن 2 نفری که منتظر تصمیمشان هستیم، روز 13 زوئن بود. خودش حضور نداشت. من و برریسترش، بودیم و وکیل اداره مهاجرت و مجستریت. یکی از نکات و یا ایرادات حقوقی که ما، به تصمیم آخرین افسری که تقاضای پناهندگیش رو رد کرده بود، گرفته بودیم ایراد مترجم بود. این مورد رو من، با شنیدن سی دی های رکورد شده جلسه تجدید نظر قبلی، عنوان کرده بودم. واقعا افتضاح بود.

خانم به اصطلاح مترجم در موارد بسیاری معنی لغات را نمی دانست. و به جای اینکه، براحتی و با توجه به اهمیت حقوقی موضوع و نتایج هولناک-دو سال زندان-برای جوان متقاضی بیچاره، به ممبر(شخصی که تقاضای تجدید نظر متقاضیان پناهندگی را گوش می کند) بگوید که معنی لغت را نمی داند؛ با بلاهت باور نکردنی و برای سرپوش گذاشتن بر روی نقص کاری خودش، باعث ایجاد شک و شبهه در مورد صداقت و راستگویی این جوان شده بود. و نتیچتا این جوان دو سال را در بازداشتگاه بسر برده بود. بهر شکل ما او را قبل از زمان دادگاه، از بازداشتگاه خارج کرده بودیم. فعلا منتظر تصمیم دادگاه هستیم.

Sunday, April 15, 2012

نشست گروه 5+1 و جمهوری اسلامی در استانبول به پایان رسید. هر دو خانم کاترین اشتون و آقای جلیلی با ابراز خشنودی از صحبتهای انجام شده، ادامه مذاکرات را به 25 ماه می در بغداد موکول کردند. جمهوری اسلامی از جهات مختلف در گوشه رینگ گیر کرده. جالبی قضیه اینجاست که؛ خودش خبر نداره که همه خبر دارن!

Sunday, April 8, 2012

هفته شلوغ و جمهوری اسلامی

هفته پیش خیلی گرفتار بودیم. دوشنبه صبح رفته بودیم دادگاه برای یکی از موکلین ایرانی متقاضی پناهندگی. از ساعت 10 صبح تا تقریبا 2 بعد از ظهر طول کشید. تصمیم قاضی هم موکول شد به بعد. چون وکیل اداره مهاجرت درخواست کرد که بتونه لایحه جدیدی ارائه بده. منظورش این بود که این انتخاب رو باز بگذاره. و قاضی هم تا پنجشنبه بهش وقت داد. بعد از 
اون هم به ما یک هفته وقت داد که اگر جوابی خواستیم بدیم و بعد دادگاه تصمیمش رو اعلام کنه.

بعد از اون روز پنجشنبه با یک موکل افغانی در جلسه تجدید نظر پناهندگیش شرکت کردیم. خوش بینم.

روز جمعه هم امتحان حساب و کتاب و مالی وکلا را در کالج حقوق داشتیم. واقعا دردسر و فاجعه است. این حساب کتاب نگه داشتن و مسئولیتهای مالی وکلا در نیو سالت ولز، و کلا استرالیا. اما باید انجام بشه. قانونه. تمامی نقل و انتقالات پولی باید که در چندین دفتر مختلف ثبت و رکورد شود. دفاتر باید که در زمانهای مشخص حسابررسی شوند و کلیه جزئیات ثبت بشن. خلاصه در یک کلام؛ سردرد.

تازه همون روز پنجشنبه و جمعه هم، همزمان با اون کارهای بالا، با تلفن با تیم ویزای موقت اداره مهاجرت در تماس بودم در  رابطه با همون پسر اهوازی که چند روز پیش دربارش نوشتم. بردیمش دادگاه. فشار آوردم به اداره که با ویزای موقت از بازداشتگاه پناهنده گان بیارمیش بیرون؛ بعد از 2 سال! به تعطیلات طولانی این هفته برخورد کردیم وگرنه انتظار داشتم فردا  بیاد بیرون. حالا موکول شد به 3شنبه.

این خلاصه ای بود از کارهایی که انجام دادیم هفته گذشته.

البته باید یک چیزی هم در مورد مذاکرات هسته ای جمهوری اسلامی و 5+1 که قرار بوده 13-14 این ماه در استانبول انجام بشه، می نوشتم. فعلا که جمهوری اسلامی بازی در آورده که باید محل مذاکرات از استانبول به جای دیگه منتقل بشه. بغداد، دمشق و بیروت رو پیشنهاد کرده. دمشق و بیروت رو که غرب امکان نداره قبول کنه. چون هیچ کی حاضر نمیشه به حکومت بشر السد در حال مرگ؛ اعتباری بده! بیروت هم که در صفحه رادار معادلات بین المللی نیست. میمونه بغداد، که اون هم فکر نمی کنم غرب علاقه ای داشته باشه. پس میمونه همون استانبول، و یا اینکه باز مذاکرات به تعویق بیفته و یا؛اینکه لغو بشه! فکر نمی کنم هیچ کی در تهران چنین جرات و جسارتی داشته باشه که حتی به این انتخاب فکر کنه، امروز؛ با تحریمها و تهدیدات روی میز. پس احتمال داره که تهران در دقیقه نود همون استانبول رو قبول کنه. هرچی باشه دولت احمدی نژاد و وزیر خارجش، صالحی، هم تا امروز مرتب تلاش کردن که تنشی رو که، جاهلان تهران، با ترکیه براشون درست کردن؛ ماست مالی کنن!    

Saturday, March 31, 2012

رئیس جمهور امریکا تحریم بیشتر صنعت نفت جمهوری اسلامی را زسما اعلام کرد. امریکا این کار را با مجازات شرکتهای 
نفتی طرف معامله نفتی با تهران اعمال می کند. امریکا به اینگونه شرکتها اجازه استفاده از خدمات مالی سیستیم مالی امریکا و انستیتوهای مالی امریکا را نمی دهد. این یعنی فلج کردن این شرکتها. ساده ترین حدس دز مورد واکنش این شرکتها این خواهد بود که آنان بلافاصله در مقابل دستورالعمل های جدید دولت امریکا تمکین خواهند کرد. و نتیجتا در آمدهای نفتی جمهوری اسلامی، و یا بهتر بگویم سپاه پاسداران، کمتر خواهد شد. این مشکل، بزینس بین امریکا شرکتهای نفتی چند ملیتی و سپاه پاسداران بعنوان طرف اصلی معاملات نفتی جمهوری اسلامی خواهد بود. اما بزینس ایرانیان، حکومت حاکم بر کشورمان، تصمیمات حاکمان سیاسی فعلی ایران و عواقب آن؛ از جنس دیگریست.

حاکمان این کشور باید بدانند که ایران و سرمایه های ملی آن متعلق به تک تک مردم این کشور است. حاکمان باید بدانند که سرنوشت سیاسی این کشور به دست اکثریت مردم؛ و نه اقلیت انگشت شمار فعلی؛ ایران رقم خواهد خورد. شرایط فعلی کشور و ظاهر آرام آن گول زننده خواهد بود. کنترل ظاهری اوضاع داخلی این کشور به قیمت جنایتهای انجام شده؛ به هیچکس مصونیت سیاسی و امنیتی نخواهد داد. هر که شک و شبهه ای در این امر دارد و تاکنون این واقعیت را نفهمیده باشد؛ تحریمهای روزافزون این چنینی؛ حتما چشمانش را بروی واقعیت ها باز خواهد کرد. و اگر تصور می کند که با خرید وقت به شکل با یک دست پس زدن مذاکره و با یک پا پیش کشیدن آن، فرصتی را پیدا خواهد کرد که کره شمالی دومی در خاور میانه شود؛ فقط یک پیغام میشود برایش داشت. . بروید حساب کتاب بخوانید. چرا؟ خیلی ساده. ایران، شکل دیگری نوشته میشود! نقشه آن شکل دیگریست! مردم آن، مردم دیگری هستند! و از همه مهمتر اینکه؛ ایران در منطقه ای قرار دارد که نامش؛ "خاور میانه" است! 

اراده جهان متمدن، حداقل در قبال ایران، این است که این حکومت را از رسیدن به بمب اتمی بازدارد. این یک واقعیت انکارناپذیر و قطعیست. مردم ایران هم، که هم ما و هم دنیا، خیلی خوب میداند که چه چیزی میخواهند؛ و از آن مهمتر؛ چه چیزی را نمی خواهند. پس نه از این تحریم جدید متعجبیم. نه از تحریمهای بعد از آن، اگر لازم باشد. و نه از ضربات پنالتی در پایان وقت اضافه دوم بازی تهران-واشنگتن. فعلا 5 دقیقه دیگه مانده.      

Wednesday, March 21, 2012

عیدی شب عید


با اینکه هیجان حقوق جنایی در استرالیا بسیار بیشتر است، و شاید در مواردی در آمد آن هم برای یک وکیل دعوای جنایی بسیار بالاتر از حقوق مهاجرتی و حقوق بشری باشد، من دقیقا به این دلیل کار حقوق مهاجرتی و حقوق بشر را انتخاب کردم. رضایت شخصی-سلف ستیسفکشنی- که بعد از دیدن شور و شوق آزادی از بازداشتگاه پناهندگی بعد از دو نیم سال در چهره یک پناهنده می بینید، به شما دست می دهد. علاوه براین در کار مهاجرتی، شما آینده و مسیر زندگی انسانها را تغییر می دهید. من لذت مضاعفی میبریم؛ از اینکه نقشی در این تغییر ایفا کنم.
امروز یک پناهنده جوان ایرانی دیگر را از بازداشتگاه خارج کردیم. با قایق وارد استرالیا شده بود. متولد خوزستان و بچه اهواز است. وقتی اولین بار او را در بازداشتگاه ویلا وود سیدنی دیدم، روزانه داروهای گوناگونی مصرف میکرد. وقتی من کیس او را دریافت کردم، تمامی مراحل اولیه، مراحل گوناگونی وجود دارد، را گذرانده بود و تنها راه پیش روی او، دادگاه بود. دادگاه اما انتخاب فرد نیست. بدان معنا که هر کسی به دلخواه خود نمی تواند که بگوید، خوب حالا که تقاضای من رد شده است می خواهم بروم دادگاه و تقاضای تجدید نظر کنم. انتخاب دادگاه، کار حقوقی است و پیش لازمه هایی دارد که باید وجود داشته باشد. علاوه بر آن کاری پرهزینه نیز هم هست. اما در استرالیا، کم و بیش و از طرق مختلف، به افراد کم درآمد و بخصوص پناهندگانی که انتخاب دادگاه برای آنان وجود داشته باشد، کمک هزینه حقوقی خواهد شد. ما چندین نفر از پناهندگان ایرانی، افغانی و ملیتهای دیگر را در دادگاه نمایندگی می کنیم. 

Saturday, March 10, 2012

توضیح غیبت

در حال انجام دیپلمای حقوق عملی هستم. در کالج حقوق ایالت نیو سات ولز. هر دو سه روز باید یک تکلیف انجام بدیم. علاوه بر آن کلاس هم بریم و امتحان هم داریم. عجیب فشرده و سنگین است. تازه من دارم کار عملی، باید 75 روز کار عملی انجام بدیم، رو هم در دفتر یک دوست وکیلم انجام میدم. اگه اینها کافی نیست؛ یکدونه واحد حقوق هم دارم که در دانشگاه انجام 
میدم! برای اون، البته و عمدا، کلاسهای شب رو برداشتم.

تازه کار دفتر هم هست، پرونده کلی پناهنده در مراحل مختلف دست ماست. خلاصه یک پامون توی کالجه، یک پا در دفتر اون آقای وکیل دوستم، یک پا در دانشگاه، اون یکی پا در دفتر خودمون، یکی دیگه توی کمپ پناهندگی؛ و از همه مهمتر یکی از پاهاست که توی دادگاه. آها، یکی از پاها رو از قلم انداختیم؛ توی دفتر بریستری که باهاش کار دادگاهها رو دونبال می کنیم. 
حالا ببینید که دیگه وقتی میمونه که راجع به کارهای بد آدمهای بد توی تهران اینجا بنویسم.

آدمهای بد اشتباه نکنن؛ حتما مینویسیم.     

Friday, March 2, 2012

نمایش انتخابات

نمایش انتخاباتی جمهوری اسلامی تمام شد. اما بر خلاف انتظار کارگردانان این نمایش، مشکلات اساسی کشور و مردم ایران به قوت خود باقیست. نداشتن قانون اساسی مبتنی بر حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود؛ نداشتن قوای سه گانه مستقل؛ نداشتن آزادیهای فردی برگرفته از حقوق بشری انسانها؛ نداشتن آزادیهای عقیدتی و سیاسی؛ نداشتن آزادی بیان آن عقاید و باورهای سیاسی از طریق مطبوعات آزاد؛ نداشتن زندانهای خالی از زندانیان سیاسی؛ دخالت نظامیان با زور اسلحه در سیاست ... همه و همه ایران را در مسیری قرار داده است که مصر، لیبی و یمن رفتند؛ و سوریه در نیمه آن راه. پس من اگر کارگردان این نمایش بودم؛ حسابی رویش باز نمی کردم!

Tuesday, February 28, 2012

فاجعه ای دیگر در کمپ پناهندگی سیدنی


چند دقیقه پیش از کمپ پناهندگان ویلا وود در سیدنی برگشتم. مراسم ترحیمی برای یکی دیگر از پناهندگان که دو شب پیش در بیمارستان فوت کرد، گرفته بودند. دوستانش و دیگر پناهندگان ساکن در کمپ. صحنه بسیار غم انگیز و دردناکی بود برای همه. من چند روز پیش دیده بودمش آنجا. وقتی برای ملاقات یکی از موکلین، آنجا بودم. ظاهرا سکته قلبی کرده در بیمارستان. اما تمام درها باز است. بدان معنا که تا زمانی که علت مرگ توسط پزشک قانونی اعلام نشده، ما نمی دانیم که دقیقا چه اتفاقی برای این فرد افتاده است. تیم حقوقی ما به سرعت تحقیقات لازم را انجام خواهد داد. با شاهدان صحبت می کنیم و شهادتشان را می گیریم. من با دختر و پسر عمویش که در سیدنی ساکن هستند و در جریان دلیل انتقالش به بیمارستان بودند صحبت کردم. با چند نفر از دیگر دوستانش هم که در ساعتهای پایانی هم صحبتش بوده اند، نیز صحبت کردم. ظرف چند روز اینده، با اینکه واقعا سرمان شلوغ است، با تک تک شاهدان صحبت می کنم. چون من فارسی زبان هستم، باید که با شاهدان صحبت کنم. ما منتظر گزارش پزشکی قانونی میمانیم. اما تیم حقوقی ما خانواده و بستگان متوفی را در تحقیقات نمایندگی می کند. 

Saturday, February 25, 2012

گزارش پزشکی قانونی در مورد غرق قایق پناهندگان



بعد از بیش از هشت ماه تحقیقات، شنیدن شهادت دهها نفر شاهد و صرف میلیون ها دلار هزینه، پزشکی قانونی ایالت غرب استرالیا یافته ها و نظرات خود را در مورد فاجعه غرق قایق حامل پناهندگان در اطراف جزیره کریستمس استرالیا در سال 2010 را اعلام کرد. این یافته ها در بیش از 200 صفحه به شکل جامع و کامل اعلام شده است. تیم حقوقی ما بستگان کشته شدگان و نجات یافتگان این حادثه را در این تحقیقات نمایندگی می کرد.




 به همین دلیل اولین نسخه یافته ها در اختیار ما، وکلای اداره مهاجرت، نیروی دریایی، گمرک استرالیا و شرکت سرکو (شرکت خصوصی مسئول اداره کمپهای پناهندگی استرالیا) قرار گرفت. در طول دو روز گذشته من موقتا و تلفنی با تعدادی از اعضای خانواده ها و نجات یافتگان تماس داشته و آنان را در جریان این اعلام نظر گذاشته ام.
من باید این اطلاعات را به فارسی ترجمه کنم. و بعد از آن جلسه ای با حضور بستگان و نجات یافتگان خواهیم داشت که به بررسی احتمالات آینده پیش روی در رابطه با حادثه آنان خواهیم پرداخت. البته این احتمالات، با توجه به نوع یافته ها، اگرچه کمرنگ و با درصد موفقیت 50-50 خواهند بود، احتمال باقی خواهند ماند. برای من دردناکترین قسمت این گزارش این بود که برای اولین بار اسامی تک تک کشته شدگان را با نام و سن آنان می خواندم. بچه؛ مرد؛ زن؛ پیر و جوان در ردهای سنی بین 3 ماه تا 50 سال. فاجعه بود. گزارش تلویزیون اس بی اس را اینجا ببینید.      

Wednesday, February 15, 2012

حقوق در استرالیا

بعد از تکمیل و دریافت لیسانس حقوق در استرالیا، دیپلم فارغ التحصیلی در رشته "حقوق عملی" لازمه احراز صلاحیت برای ثبت شدن نام شما بعنوان وکیل دعوای، در واقع اجازه کار، در استرالیاست. من از اول ماه فوریه این دیپلمای حقوق عملی را شروع کرده ام. 6 ماه طول می کشد. اما ظرف چند هفته ای که تقریبا هر 2-3 روز یکبار باید که یک تکلیف سنگین انجام بدهیم؛ به من ثابت شده است که، بدون اغراق، ارزش کار عملی این چند هفته برابر با شاید یک سال درس تئوری دانشگاه باشد. این کارهای عملی در بخشهای مختلف حقوق است. مثلا با حقوق جنایی شروع کردیم. بعد از آن حقوق املاک خواهد بود. حقوق اجرایی، حقوق تجارت، و کار و کارفرما هم به ترتیب بخشهای بعدی خواهند بود. 
قوه قضاییه استرالیا و در مجموع  قانون اساسی استرالیا و حقوق در استرالیا ضامن و بقول معروف فرشته نگهبان، برابری تک تک شهروندان این کشور در مقابل قانون، پاسخگو کردن شهروندان، بدون توجه به نام و موقعیت اجتماعی آنان، در برابر قانون هستند. 

Tuesday, January 17, 2012

هذیان گویی چپ گرایان قلابی

جمعه هفته گذشته، آقای رضا پهلوی به دعوت آقای حشمت رئیسی از فعالین و نظریه پردازان جنبش چپ، در رو اینترتنی آقای رئیسی حضور پیدا کردند. واکنش برخی چپ گرایان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی به این حرکت، ما را به فکر وامیدارد. یکی از این افراد، نامش چندان اهمیتی ندارد، ،بدون اینکه توجه داشته باشد، حتی تا جایی پیش رفت؛ که به خود اجازه دهد برای آقای رضا پهلوی به عنوان یک فرد ایرانی، تعیین تکلیف کند که ایشان سیاسی فکر کنند یا نکنند؛ "در سیاست دخالت کنند یا نکنند!" باید از این فرد سوال کرد که؛ مایلید بفرمایید که ایشان چطور لباس بپوشند؟! بی تردید پاسخ این چنین گستاخیهایی همان است که آقای حشمت رئیسی در حضور آقای رضا پهلوی به این فرد دادند؛ "آقا مزخرف ننویسید."

حال این آقا، فردیست که 32 سال پیش در دوران جوانی بهمراه دیگر همفکران به اصطلاح چپگرای خود، آقای خمینی را رهبر مبارزات ضد امپریالیستی خود و مردم ایران تصور کرد. فردی که ادعای تحلیلگر سیاسی بودن دارد. فردی که به خود اجازه چنین گستاخی را داده است که برای آقای رضا پهلوی، و در واقع آینده سیاسی کشور و مردم ایران، تعیین تکلیف سیاسی کند. فردی که دوران جوانی خود را در کنار آقای خمینی هدر داده است؛ قطعا امروز هم که 32 سال مسن تر هستند توانایی شناخت نسلی که جنبش سبز در این کشور براه می اندازد؛ را نخواهد داشت. نه چیزی از این نسل میداند؛ و نه چیزی از نگاه و خواسته های آنان. نه از آینده سیاسی این کشور؛ چیزی میداند و نه؛ از تغییرات و رویدادهای اتفاق افتاده در کشورهای همسایه ایران و افریقا، اخیرا. هنوز حتی یاد نگرفته است که طرز تفکر؛ نگاه و تعلق خاطر سیاسی؛ و عملکرد یک ایرانی؛ چیزی نیست که به این آقا مربوط باشد! 

نه در 32 سال پیش می دانست که در زمان جنگ سرد و در کشورهایی مانند ایران و در خاور میانه؛ نظامهای حکومتی به این سادگیها، که این دوست جوان مغز دیروز در ذهن داشته است، قابل تغییر نیستند؛ و نه امروز می داند که در فردای سیاسی ایران نه تنها آقای رضا پهلوی بلکه حتی پدر ایشان هم، اگر زنده بودند، می توانستند که در سیاست دخالت کنند. تنها استثنا در مورد پدر ایشان این بود که اگر ایشان شاکی خصوصی داشتند، آن شاکیان؛ البته تنها در صورت وجود مدارک مستدل، می توانستند آن شکایت را مطرح کنند و بس. شکایت هم لزوما به معنای محکوم شدن پدر ایشان نبود. 

فردی که به خیال خودش، 32 سال پیش، نظام شاهنشاهی و "سگ زنجیری امپریالیسم" در خاور میانه را سرنگون می کند؛ با کمک خمینی و اسلامش! فردی که حتی نمی دانست که آن تغییر حکومت در ایران، شرط لازم  اهداف بزرگتری مانند جنگ ایران-عراق و پس از آن جنگ اول خلیج فارس و بیرون راندن صدام از کویت بود! فردی که حتی نمی دانست که چرا هیچکس در غرب واکنشی به جنایات و قتل عامهای آقای خمینی و دوستانش در آن سالهای سیاه نشان نمی دهد! کسی که حتی نمی دانست که چرا آمریکا، حتی به قیمت در اسارت بودن دهها نفر از اتباعش برای مدتی طولانی؛ حاضر نشد دخالت مستقیمی در ایران داشته باشد. کسی که حتی نمی داند که چرا ده سال بعد از آنکه، بیست سال پیش، جهان دو قطبی به جهان یک قطبی، حداقل در ظاهر، تبدیل شد؛ چه تحولاتی باعث می شود که غرب با نیروی نظامی وارد مناطق اطراف کشورمان شود. چنین فردی حتما می گوید که می داند؛ امریکا و متحدان غربی آن با بیش از 300 هزار سرباز؛ صدها فروند هواپیما؛ ناوهای هواپیمابر؛ زیر دریایی؛ توپ و تانک آمدند که با اسامه بن لادن دعوا کنند!


فردی که هنوز نمی داند ...  

Friday, January 13, 2012

روسیه حق ندارد از جیب مردم ایران خرج کند



سفیر روسیه در ناتو اعلام کرده است که از نگاه روسیه؛ برخورد نظامی با جمهوری اسلامی؛ تهدیدی برای امنیت ملی کشورش محسوب می شود. قبل از آن هم وزارت خارجه روسیه چنین موضعی را مطرح کرده بود. تا اینجای قضیه اخباری است که شنیده ایم و یا خوانده ایم.
اما باید دید که چه قضایایی می تواند در پشت درهای بسته در جریان باشد که ما از آنها بی اطلاعیم و تنها واکنشها به آنان را در اعلامیه های رسمی و عمومی می شنویم. همین چندی پیش و در زمان مانورهای دریایی جمهوری اسلامی در خلیج فارس و تهدیدات بستن تنگه هرمز بود که نماینده ای از تهران به مسکو سفر کرد. کار مشکلی نیست، حدس زدن اینکه چه پیغامی ممکن است از تهران برای مسکو فرستاده شده باشد. و یا برعکس چون ما نمی دانیم، شاید مسکو از تهران خواسته باشد که قاصدی به مسکو بفرستد. چرا که اگر طرحی برای برخورد نظامی با جمهوری اسلامی در دستور کار، بقول سفیر روسیه در ناتو، "کسانی باشد که درگیر این بازی هیجان انگیز هستند" باشد، یک جورهایی جیکسو کشورهای اقماری اطراف روسیه تکمیل خواهد شد. فکر می کنم منظور سفیر روسیه، کشور روسیه، از تهدید امنیتی کشورش، این بوده است.
شبیه این سناریو در سال 2008 و در رابطه با گرجستان برای روسیه تکرار شده بود. در آن زمان گرجستان هم، با احتیاط، به تحریک شاید همین "کسانی" که سفیر مسکو به آنان اشاره کرده است؛ قصد همسایه کردن روسیه با غرب را داشت. با در کنترل گرفتن استان اوشتیای جنوبی و آبخازیا. روسیه در آن زمان هم با تهدید ملی خواندن این حرکت گرجستان، به شدت واکنش نشان داد و صدها تانک روانه گرجستان کرد.
امروز اما در رابطه با کشور ما؛ روسیه باید بداند که امنیت و منافع ملی آن؛ مشکل خودشان است و مشکل مردم ایران با رژیم حاکم بر کشورشان، مشکل مردم ایران. اگرچه صحبت روسیه از امنیت و منافع ملی خودش کاملا قابل درک است؛ باید اما مراقب باشد که برای تامین این منافع از جیب مردم ایران خرج نکند.      

Saturday, January 7, 2012

جمهوری اسلامی و حال و روز اسفبار

بعضی وقتها تعجب می کنم. از اینکه چطور یک عده سیاستمدار می تونن خودشون رو در چنین 
موقعیت افتزاهی قرار بدن؛ که امروز سیاستمداران جمهوری اسلامی قرار دارن. همه ما میدونیم که علی خامنه ای و فرماندهان سپاهیش بر علیه مردم ایران کودتای نظامی سرد کرده اند، دو سال پیش. با ساده لوحی تمام، و با تصور اینکه بعد از کشت و کشتار (که آمار درستی از آنها در دست نیست و موکول شده به آینده)، زندان، شکنجه و نجاوزات که همه ما و دنیا دیده و شنیده ایم، همه چیز تحت کنترل، و بازی تمام شده است؛ سرش را در برف کرد. حالا امروز که کارشون بجایی رسیده که مجبورن بریزن توی سفارت انگلستان در تهران؛ یا با ترس و وحشت از تحریم نفت و گاز (که حتما باید انجام بشه و میشه، در صورت لزوم)؛ از حمله به کشتیهای حامل نفت کشورهای منطقه تا تهدید به بستن تنگه هرمز صحبت می کنند؛ شاید فهمیده باشند که دو سال پیش نه تنها بازی تمام نشده بود؛ بلکه تازه سر خط شروع مسابقه ایستاده بود، جمهوری اسلامی!
با این فرق که دو سال پیش، مردم بی دفاع ایران تنها و با دست خالی در مقابل نظامیان و ایادی تا دندان مسلح آنها قرار داشتند؛ و امروز دنیای متمدن در کنار این مردم ایستاده است. توازن قوا کاملا تغییر کرده است. ایستادن دنیای متمدن در کنار مردم ایران رو می توان در نوسانات غیر قابل پیش بینی و یا پیشگیری قیمت ارزهای خارجی در ایران دید. وقتی که آقایون صبح از خواب بیدار میشن، و یهو می بینن که قیمت ارزهای خارجی در کشور 30-40 درصد بالا رفته! وقتی می بینند که مردم پولهای خودشون رو برای تبدیل به دلار یا یورو به صرافیها و نهایتا به دبی و ترکیه سرازیر می کنند؛ و آقایون دبی و دولت امارات رو مقصر قلمداد می کنند. ایستادن دنیای متمدن در کنار مردم ایران رو می توان در عمل کرد احساساتی و بدون توجه به عواقب عمل؛ وارد حریم زمینی کشور انگلستان در تهران شدن؛ دید که به دلیل تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی به رهبری انگلستان انجام می شود. ایستادن دنیای متمدن در کنار مردم را می توان در بدون تفکر؛ اعلان جنگ دادن به کشورهای منطقه فروشنده نفت و خریداران بین المللی نفت آنان دید، زمانی که صحبت از تحریم خرید نفت جمهوری اسلامی می شود. تمام اینها؛ یعنی درماندگی. درماندگی سیاسیونی که به هوش و درایت سیاسی مردم ایران توهین کرده اند، و اصرار دارند که می توانند مردم ایران را از حق مسلم دمکراتیک خود محروم کنند. اصرار بر اینکه می توان بزور سر نیزه و بدون رای مردم؛ سیاسی باقی ماند، حکومت کرد و منافع ملی این کشور و مردم را به تاراج برد. چه خیال خامی.

شاهدیم که بعد از چند روز رجز خوانیهای تو خالی، جمهوری اسلامی با التماس از نمایندگان اتحادیه اروپا و سازمان انرژی هسته ای دعوت به رفتن به ایران کرده است. اما در عوض نخست وزیر ترکیه به ایران سفر، و پیشنهاد میزبانی مذاکرات هسته ای را داده است. حضور نمایندگان اتحادیه اروپا در تهران؟! فکر نمی کنم. آنها باید عاقل تر از این باشند که با حضور خودشان در تهران به این سیستم حکومتی اعتباری بخشیده؛ فضای تنفسی به آن بدهند. بنابراین دعوت ترکیه برای میزبانی راه حلی خواهد بود. اما نکته مهمتر این است که چه دست آوردی قرار است این مذاکرات داشته باشد؟ اول باید ببینیم که طرفین واقعی این مذاکرات چه کسانی هستند و چه چیزی از یکدیگر طلب می کنند.

ادامه دارد