سردار جعفری،
فرمانده سپاه پاسداران، چند روز پیش در یک کنفرانس خبری از لازمه آمادگی برای جنگ
صحبت کرده است.
قبل از این،
اتفاقاتی افتاده است که شاید با صحبتهای سردار ربط داشته باشند.
اول، امریکا و 30 کشور دیگر در خلیج فارس مانور
نظامی انجام دادند. تقریبا همزمان با آغاز مانور، سعید جلیلی، ریاست شورای امنیت ملی
جمهوری اسلامی، به ناگاه و غیر رسمی خانم کترین اشتون را به کنسولگری تهران در استانبول
دعوت می کند و صحبتهایی رد و بدل می شود، که خانم اشتون؛ آنان را "سازنده و
مثبت" می خواند.
اتفاق بعدی این بود که امریکا تمامی
هواپیماهای ایرانی متعلق به ایران ایر، ماهان ایر و یاس ایر را به اتهام حمل سلاح
و پاسدار به سوریه، تحریم کرد. یعنی اینکه اگر هواپیماها از حریم هوایی کشورهای
همسایه ایران استفاده کنند؛ و مشخص شود که سلاح و یا نیروی نظامی حمل کرده اند؛
کشور مربوطه تحریمهای امریکا را نقض کرده است و مجازات نقض شامل حالش خواهد شد.
این البته کار ساده ای نیست، اما امریکا می تواند که از کشورهای همسایه منجمله عراق
و ترکیه، که هواپیماهای ایرانی به مقصد سوریه قصد عبور از حریم هوایی آنان را
داشته باشد، بخواهد که تمامی هواپیماهای ایرانی را بازرسی کنند.
اتفاق بعد از آن، که
شاید مهمترین هم باشد این بود که، مجلس سنای امریکا با اکثریت قاطع به دولت امریکا
اختیار داد که برای توقف جمهوری اسلامی در مسیر دستیابی به بمب هسته ای؛ از تمام
ابزارهای لازم استفاده کند. نیروی نظامی و جنگ هم یکی از این ابزارهاست.
خارج کردن سازمان
مجاهدین از لیست گروههای تروریستی، توسط امریکا، هم اتفاق دیگری بود که پیغام خاص خود را برای آقای
سردار دارد.
واقعیت مقابل آقای سردار این است که کشور ایران در منطقه ای فوق استراتژیک در جهان قرار دارد. این واقعیت چیز جدیدی نیست و حتی آقای سردار هم می دانند. اما چیزی که آقای سردار نمی دانند، آنهم بدلیل اینکه در حین تفنگ پاک کردن بسرشان زد که آن را زمین بگذارند و بپرند مقابل دوربین و خبرنگاران و ادای سیاستمداران را در بیاورند؛ این است که در زمان و مکان اشتباهی این کار را کردند. چون نه امروز؛ روز این کارهاست؛ و نه ایران جای آن. آقای سردار 40-50 سالی دیر سردار شدند. نه اینکه فکر کنید حواسم نیست، که ایشان و دوستانشان 3 سال پیش کودتای سرد موفقی کردند و امروز هم؛ حداقل الان که این مطلب را می نویسم؛ هنوز سردارند و مقابل دوربین، حواسم هست. فقط چون مطمئن نیستم که فردا هم باشند؛ می نویسم!
آقای سردار و دوستانشان اگر موفق بودند و قرار است که باشند؛ باید جواب بدهند که چرا امروز باید آماده جنگ شوند؟ 1. 2. اگر که قرار است وارد جنگ شوند، با کی باید بجنگند؟ اسرائیل؟ امریکا؟ غرب و بازوی نظامیش ناتو؟ اگر کودتای 3 سال پیش با نگاه و تحلیل سیاسی درست از شرایط ایران، منطقه و جهان انجام شد؛ آقای سردار می دانست که کارش به اینجا میرسد؛ که امروز است؟ چون 3 سال پیش که صحبت از جنگ و درگیری نبود. آمریکا و غرب دستش را برای دست دادن با ایران؛ اینجا تاکید بر ایران است و نه یک شخص و گروه شامل سردار و دوستانش؛ دراز کرده بود. پس میتوان نتیجه گرفت که سردار و دوستانش برای ایران، مردمش و منافع ملی شان ارزشی قائل نیستند؛ و تنها بدنبال دست دادن خودشان بودند؛ و آنهم فقط برای پول و قدرت. این، غیر ممکن بود و است.
ایران را، مردمش نمایندگی می کنند و تاکید آقای اوباما و غرب هم، دست دادن با این مردم بود و نه یک شخص یا گروه. البته شخص و گروهی که مردم را نمایندگی کند؛ آمریکا و غرب با او دست می داد و خواهد داد. 3 سال پیش این عملی نشد؛ پس اول باید این مهم تحقق یابد و بعد راجع به دست دادن صحبت کرد.
اینجاست که، آقای سردار؛ شاید امروز درک کنید که ماجراجویی 3 سال پیش که به ناگاه در حین تفنگ پاک کردن به پشت میز کنفرانس خبری، آنهم از نوع سیاسی؛ پریدن و ادای سیاسی در آوردن؛ نوک کج می طلبد! چون، آقای سردار، جهان دو قطبی و دعوای ابر قدرتهای زمان جنگ سرد 20 سال پیش تمام شده است. در 10 سال گذشته هم، بواسطه زور آزمایی موقت آقای پوتین، فرصتی دست داد که شما و دوستانتان به اشتباه بیفتید و تصور کنید ایران، مردمش و منافع ملی شان، منطقه خاور میانه و جهان، اسباب بازیهایی هستند که شما و چند نفر از دوستانتان می توانید با آنها بازی کنید. اتفاقات پشت سر هم بالا و اعتراف شخص خودتان به شانس بالای جنگ و درگیری احتمالی ثابت خواهد کرد که گول خوردید! البته عرض کردم؛ بخاطر کج نبودن نوکتان بوده است.
تنها راه اجتناب، شاید بازگشت به سرعت به شغل اصلی تفنگ پاک کردن شما و دوستانتان؛ آزادی تمامی زندانیان سیاسی؛ و برگرداندن کشور ایران و ثروتهای آن به مالکان اصلی؛ مردم باشد. فرصت اما، زیاد نیست.
آقای سردار و دوستانشان اگر موفق بودند و قرار است که باشند؛ باید جواب بدهند که چرا امروز باید آماده جنگ شوند؟ 1. 2. اگر که قرار است وارد جنگ شوند، با کی باید بجنگند؟ اسرائیل؟ امریکا؟ غرب و بازوی نظامیش ناتو؟ اگر کودتای 3 سال پیش با نگاه و تحلیل سیاسی درست از شرایط ایران، منطقه و جهان انجام شد؛ آقای سردار می دانست که کارش به اینجا میرسد؛ که امروز است؟ چون 3 سال پیش که صحبت از جنگ و درگیری نبود. آمریکا و غرب دستش را برای دست دادن با ایران؛ اینجا تاکید بر ایران است و نه یک شخص و گروه شامل سردار و دوستانش؛ دراز کرده بود. پس میتوان نتیجه گرفت که سردار و دوستانش برای ایران، مردمش و منافع ملی شان ارزشی قائل نیستند؛ و تنها بدنبال دست دادن خودشان بودند؛ و آنهم فقط برای پول و قدرت. این، غیر ممکن بود و است.
ایران را، مردمش نمایندگی می کنند و تاکید آقای اوباما و غرب هم، دست دادن با این مردم بود و نه یک شخص یا گروه. البته شخص و گروهی که مردم را نمایندگی کند؛ آمریکا و غرب با او دست می داد و خواهد داد. 3 سال پیش این عملی نشد؛ پس اول باید این مهم تحقق یابد و بعد راجع به دست دادن صحبت کرد.
اینجاست که، آقای سردار؛ شاید امروز درک کنید که ماجراجویی 3 سال پیش که به ناگاه در حین تفنگ پاک کردن به پشت میز کنفرانس خبری، آنهم از نوع سیاسی؛ پریدن و ادای سیاسی در آوردن؛ نوک کج می طلبد! چون، آقای سردار، جهان دو قطبی و دعوای ابر قدرتهای زمان جنگ سرد 20 سال پیش تمام شده است. در 10 سال گذشته هم، بواسطه زور آزمایی موقت آقای پوتین، فرصتی دست داد که شما و دوستانتان به اشتباه بیفتید و تصور کنید ایران، مردمش و منافع ملی شان، منطقه خاور میانه و جهان، اسباب بازیهایی هستند که شما و چند نفر از دوستانتان می توانید با آنها بازی کنید. اتفاقات پشت سر هم بالا و اعتراف شخص خودتان به شانس بالای جنگ و درگیری احتمالی ثابت خواهد کرد که گول خوردید! البته عرض کردم؛ بخاطر کج نبودن نوکتان بوده است.
تنها راه اجتناب، شاید بازگشت به سرعت به شغل اصلی تفنگ پاک کردن شما و دوستانتان؛ آزادی تمامی زندانیان سیاسی؛ و برگرداندن کشور ایران و ثروتهای آن به مالکان اصلی؛ مردم باشد. فرصت اما، زیاد نیست.
No comments:
Post a Comment